وبلاگ شخصی ابراهیم کروبی
دالان
جمعه 4 اسفند 1391برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : ابراهیم کروبی
 

زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید.
 

به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید،

بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»


آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»


زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»


آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.»



عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.


شوهرش به او گفت


: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»


زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»


زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت

است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است.

و نام من عشق است، حالا

انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»


زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد.

شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! »

ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»


فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:

« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»


مرد و زن هر دو موافقت کردند.

زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»


عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند.

زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»


پیرمردها با هم گفتند:

« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید،

بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! 

 

 

 

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 55
تعداد نظرات : 47
تعداد آنلاین : 1



Alternative content